گم شدن.....
من یه چیزایی رو گم کردم.... من ..... وقتی خودم رو توو آینه نگاه می کنم نمیشناسم ...وقتی میام داد بزنم نمی تونم...وقتی نگاه می کنم یه حس عجیب یکم تنم رو می لرزونه....من یه چیزایی رو گم کردم....چرا هیچکس کمکم نمی کنه ....به خدا تنهایی سخته...بدتر از همه اینکه نمی دونم کجا گمشون کردم...کی گم شدن...اما بعضی وقت ها بود که یه حال خیلی بد میومد سراغم...نکنه همون موقع ها .....همشون گم شدن من یه چیزایی رو گم کردم...هی چرا هیچکس کمکم نمی کنه....دلم تنگ شده...صدام نیست...دستام درد می کنه...نمی تونه قلم دست بگیره چرا هیشکی کمکم نمی کنه.....دوس ندارم فردا بیاد...می ترسم....آخه نمی دونم خودم کجام....نمی دونم باید چی کار کنم .... نمی دونم چی بگم ... نمی دونم چند بار حق دارم نفس بکشم....خدایا .....من تو رو هم گم کردم.....کجایی خدا.....کاش صدام رو گم نمی کردم...کاش میتونستم خدا رو صدا بزنم....کاش یکی از شما صدای من رو به خدا می رسوند....نه....کاش خودم می تونستم با خدا حرف بزنم....یه خدا بگم که این چند وقته هیچ چی سرجاش نیست...من یه چیزایی رو گم کردم...... خدا من یه چیزایی رو گم کردم....