....::استنلی، دستات رو می دی به من ؟!
::...بیا! دستام مال تو !
...::استنلی،غذات رو با من قسمت می کنی ؟!
::...بیا همه ی غذام مال تو !
...::استنلی،می تونم پیانو رو واسه چند روز تمرین بگیرم ؟!
::...پیانومم هم باشه واسه تو !
...::استنلی،میشه چتر رو بردارم ! آخه شاید بارون بیاد !
::...چترم هم واسه تو !!
...::استنلی!!!!!
::...حالا بیا پیشم !بیا اینجا عزیزم !
...::نه استنلی ! می خوام برم ! واسه همیشه پسر !
::...بری ؟! نمی فهمم آخه چرا ؟! هر چی داشتم که ... بیا اینجا ! تو زیادی سخت می گیری !
...::نه استنلی ! من به دستات!غذات!پیانوت!حتی چترت هیچ احتیاجی نداشتم پسر ! هیچ احتیاجی !
::...نمی فهمم ! خوب بگو چی می خوای تا بهت بدمش ؟!
...::هیچی استنلی ! تو نمی تونی بفهمی اون چیه ! اون یه تیکه چوب یا یه مشت فلز نیست !
::...چی داری می گی ؟! من می خوام هرچی می خوای داشته باشی ! هیچ وقت ناراحت نباشی !
...::اشتباه کردی استنلی ! من دستات رو بی حسّ گرماشون نمی خوام ! بدون فهمیدن لذت تقسیم،غذای تو رو نمی خوام ! پیانو رو نمی خوام وقتی نمیشه نت زندگی رو باهم تفسیر کنیم ! من حتی چترت رو هم نمی خوام ! وقتی حتی یه بار لذت خیس شدن زیر بارون رو با هم تجربه نکردیم !!
خداحافظ استنلی !!
.............................................................داشتم یه دوست پیدا می کردم !!!!
دوستم میشی ؟!؟!؟